بسم الله الرحمن الرحیم
 الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
 الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.

 
 الهی، چگونه خاموش باشم آنگاه که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم آنگاه که خرد مدهوش و بیهوش
 است.
 الهی، ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای،
 الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم
 الهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم.
 الهی، چگونه گویم نشناختمت وقتی شناختمت، و چگونه گویم شناختمت وقتی نشناختمت.
« یا باسطَ الیَدَیْنِ بالرَحمه، خُذ بِیَدی » ؛ الهی، دست با ادب دراز است و پای بی ادب
 الهی، بسیار آسان دعوی بندگی آورده اند و دم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا بدیشان روی آورد، جز وی همه را
 « ! ثَبِّت قلبی علی دینک » پشت پا زد ه اند. این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است، به حقِّ خودت
 الهی، ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش.
 « یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم، صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین »
 
الهی نامه استاد حسن زاده آملی





برچسب ها : الهی  ,  دست  ,  پا  ,  شناخت  ,